پنج ماهگی
4 ماهگی
منرل عمو جعفر به چهره ها بیشتر دقت میکردی.البته با خنده های طرف مقابلت حسابی دلبری میکردی. ا هروقت دوربین عکاسی رو میدیدی،تمام حواست به دوربین میرفت. چون پسر خوبی بودی تو مسافرت.با باباجون اینا دوباره رفتیم مسافرت. باغ پرتغال علیرضا در خانه پدربزرگ بابایی این اسباب بازی هاتو خیلی دوست داری عسلم ...
اولین مسافرت(شهریور 92)
این اولین مسافرتی بود که با هم میرفتیم.مسافرت و دوست داشتی. بازم خواب بودی؟؟؟ خوابالوی من!!! علیرضا قندی بالاخره بیدار شد. البته در لباس دایی!!! ...
سه ماهگی و زیارت
السّلام علیک یا عمة ولی الله السّلام علیک یا فاطمة المعصومه سلام الله السّلام علیک یا فاطمة اشفعی لنا فی الجنة تولد حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) تا تو ماشین میرفتی خوابت میبرد.تا یک ربع بعدش بیدار میشدی...خوابالوی من ...
سه ماهگی و رفتن به عروسی
١٥ام شهریور عروسی عمه بود.چندتا خرید داشتیم روز قبلش،که با علیرضا برای پیاده روی آماده شدیم.اینطوری: قبل عروسی خونه باباحاجی اینم علیرضا در عروسی که خیلی کلافه شده بود.  ...